سرانجام توانستیم سیمرغ، آفریده حمید متبسم را که مدتی بود حرف و گفتگو درباره آن کنجکاوی ها را برانگیخته بود، به صورت زنده در تالار کنسرت بشنویم.
سیمرغ بر اساس داستان زال در شاهنامه فردوسی درآمیخته با دستمایه های موسیقی سنتی ایران،پدید آمده، یکی دو بار در تهران، روی
بیشتر کسانی که برای آهنگسازی به سراغ فردوسی رفته اند، بیشتر مجذوب جنگ ها و آوردگاه های حماسی شاهنامه شده اند و کمابیش نتیجه کارشان رنگ و بوی "رزمی" دارد.
شاید پیش از متبسم بتوان از "حسین دهلوی" یاد کرد که عاشقانه بیژن و منیژه را به صورت باله درآورد. متبسم نیز در جستجوی خود در شاهنامه، به داستان زال، برخورده که علاوه بر بیان عشق زال و رودابه، آن را سرشار از مهر و خرد و نیکی و راستی، هنجارهای انسانی یافته است. داستانی که به اندیشه ها و هنجارهای بد و خوب انسانی، و غلبه خوب بر بد می پردازد:
سام نریمان با آنکه در آرزوی یافتن فرزند است، وقتی به آرزوی خود می رسد، به جای شادی، نفرتش برانگیخته می شود. چون نوزاد با "موی سپید" به دنیا آمده و سبب ریشخند مردم شده است. زال را به فرمان پدر در دامنه البرز کوه به امید خدا رها می کنند. سیمرغ در حال پرواز نوزاد را می بیند، فرود می آید، مهرش را به دل می گیرد، به آشیانه خود می برد و سال ها او را می پروراند. زال که پرورده می شود، آوازه اش در همه جا می پیچد و پدر را نیز از کرده خود پشیمان می کند و پدر و پسر از نو به هم می پیوندند...
سیمرغ در شاهنامه علاوه بر مهر و دانائی، نیروی رهائی بخش نیز دارد. نه تنها رهائی زال که رهائی رستم از تنگنای درگیری با اسفندیار به نیروی دانائی او میسر می شود.
حمید متبسم نیز در آفریده خود، به این نیروی سیمرغ توجه دارد و در آغاز پس از دو سه جمله "نی" که رنگ- زمینه ای باستانی دارد، گروه آواز جمعی را به فراخواندن مستمر سیمرغ وا می دارد.
این کار او شاید بی آنکه خود خواسته باشد، تمثیلی می شود از موقعیت امروز انسان ایرانی که پایش در گل و لای "خودکرده ها" گیر کرده و در جستجوی رهائی بخش است.
حمید متبسم
پس از این فراخوان آقای متبسم یکایک سازها را به میدان در می آورد تا به هم بپیوندند و یکصدا به همراهی با "همایون شجریان" بپردازند که روایتگر تکخوان سیمرغ است. قالب سیمرغ را تاکنون به "موزیکال"، اپرت، نقالی و اوراتوریو شباهت داده اند. شاید هم از هر کدام از این "انواع" سایه ای در آن باشد. ولی به تمامی که بنگریم هیچ یک از آنها نیست و باید عنوانی تازه برایش پیدا کرد.
سیمرغ از مایه فاخر، "چهارگاه" سر بر می آورد و بعد از راه "راهگردانی" – مدولاسیون- های ظریف و پنهان، به مایه های دیگر، اصفهان و همایون و ماهور، و حتی نوا نیز سرک می کشد.
سازها همه "اهلی" اند و تقریبا هر کدام شان جائی و زمانی برای خود نمائی پیدا می کنند. صدای تکخوان همایون شجریان فخر و شکوهی بیش از آواز خوانیهای رایج سنتی دارد. او دانسته که سیمرغ عرصه دیگری است و خواندن در آن قدرت و صلابت بیشتری میطلبد.
آواز جمعی که تنها از هفت هشت خواننده زن و مرد شکل گرفته صدائی بیرون میدهد که معمولا نتیجه کار یک گروه سی نفره می تواند باشد. کار آواز جمعی، به گمان من یکی از نقاط قوت اجرای سیمرغ است. سیمرغ را با فریاد فرا می خواند مو بر اندام شنونده راست می ایستد.
آواز جمعی تنها از هفت هشت خواننده زن و مرد شکل گرفته بود
اجرای سیمرغ در خارج از ایران نقطه قوت دیگری نیز داشت که در اجرای تهران از آن بیبهره مانده بود و آن رهبری هومن خلعتبری بود که تحصیلکرده ایران و اتریش است. او به شیوههای مقتدرانه و مسحور کننده سیمرغ را رهبری میکرد.
سی و چهار تن نوازندگان ارکستر همان قدر سرخوش و راضی از حضور او بودند که جمع شنوندگان هزار نفره. میان چشمهایشان با دست رهبر رابطه ای مستمر برقرار بود. به یاری او همه پست و بلندیهای سیمرغ آسوده پیموده میشد.
خلعتبری جوان چهل و دو ساله ارکستری را رهبری میکرد که میانگین سن نوازندگان آن را باید سی سال گمانه زد. این جوانان با آن همه قید و بند در ایران امروز، چگونه در کوتاه مدت چنین بارور شدهاند؟ دانش آموزی و هنرجوئی این نسل جوان با آن همه تنش و درگیری که دارد، به اعجاز می ماند. چند سالی است که جامعه موسیقی ایران نیز به یاری همین نسل سخت بارور شده است. جوانان دارند می آیند!
"اگر دیگر حوزه های فعالیت موسیقائی، مثل اپرا، باله، پاپ، موسیقی محلی و غربی را تعطیل نمی کردند، شاید حوزه موسیقی سنتی چنین بارور نمی شد. اگر یک طرف بادکنکی را فشار دهید، بادها از یک طرف دیگر بیرون می زند..."
هومن خلعتبری چیزی می گوید که این ضرب المثل را به ذهن می آورد: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد:
"اگر دیگر حوزه های فعالیت موسیقائی، مثل اپرا، باله، پاپ، موسیقی محلی و غربی را تعطیل نمی کردند، شاید حوزه موسیقی سنتی چنین بارور نمی شد. اگر یک طرف بادکنکی را فشار دهید، بادها از یک طرف دیگر بیرون می زند..."
هومن خلعتبری درباره سیمرغی که خود رهبری کرده، می گوید:
"این نخستین قطعه ای است که در خارج از ایران با یک ارکستر بزرگ و تمام ایرانی و با حضور رهبر، اجرا می شود... اعضای این ارکستر بچه های یکی دو نسل بعد از من هستند. و خیلی از من و ما تیز هوش ترند، مغزی متفکرتر از مغز نسل من دارند. تغییرات اجتماعی و فرهنگی مثل پدید آمدن اینترنت و ...نقش مهمی در بارآوری این جوان ها داشته. هر چیز را یکی دو بار که می گوئیم، کار تمام است. همه می فهمند."
گفتنی است که پیش از اجرای سیمرغ، ارکستر کار دیگر حمید متبسم را با عنوان "ونوشه" که گویش مازندرانی بنفشه است و بر پایه یک ترانه بومی شمال ایران آفریده شده به اجرا در آورد. ونوشه را می توان نوعی کنسرتو برای سه تار و ارکستر تلقی کرد.